درودی دوباره به دوستان و همراهان، خیلی خوش اومدید به بخش دوم از دوره (دوجلسه ای آموزش نویسندگی)، من سریع میرم سر اصل مطلب ؛

 در جلسه اول بیشتر راجب:نیت یا همون اهداف لازم برای نوشتن، یکسری نکات اولیه، انگیزه و ایدولوژی ما از نوشتن حرف زدیم و کلا یک نتیجه گیری کردیم.

برای مطالعه جلسه اول از این دوره روی این لینک کلیک کنید.

در جلسه دوم هم مبحث تکمیلی رو خدمتتون عرض میکنم تا پیش درآمدی باشه برای شما تا از این به بعد با شناخت و آگاهی بیشتر شروع به نویسندگی کنید، و از اونجایی که قبلا هم گفتم این دوره به دلایلی فشرده برگزار میشه؛ پیشنهاد میدم که کنکاش بیشتری روی جملات من داشته باشید تا بتونید عمق مطلبو درک کنید.


اول از هرچیزی بریم سر یه تکنیک دست اول برای پیدا کردن  (ایده داستان).

من یه پرانتز وا میکنم قبل هر چیز، و میخوام بگم؛ این ایده دادن ها و یا خلق ایده به نظر من فقط و فقط باید در زمینه داستان های علمی تخیلی به کار برده بشه، چرا؟ چون؛ اگه شما بیایید یه داستان عاشقانه توی فکرتون بسازید که هیچوقت اتفاق نیوفتاده!! نتیجش یه اثر تصنعی و پوچه! 

بنابراین تعریف، هدف از تولید ایده برای نویسندگی عبارت است از؛ تولید ایده صرفا برای داستان های علمی تخیلی، یا کتب مطلقا علمی.

حالا بریم سراغ خلق ایده؛

اصولا وعده ی خاصی در ایده وجود داره، بعضی ایده ها یا طرح ها انتظارات خاصی رو به وجود میارن، چیزهایی که باید اتفاق بیفته و به یک نتیجه برسه تا در واقع موجبات رضایت خواننده رو فراهم کنه. 

این وعده ها میتونن شما رو به بهترین گزینه درباره بسط و گسترش ایده و طرح اولیه داستان، هدایت کنن.

یک تکنیک بهتر برای دیدن امکانات طرح و ایده اولیه اینه که در داستان بپرسید (چی میشد اگه؟) اینجوری میشد.

پرسش چی میشه اگه به دوجا ختم میشه. ایده ی داستان شما و فکر خودتون.

به کمک این پرسش میتونید اون چه رو که در دنیای داستان مجازه یا نیست تعریف کنید. مثلا داستان های هری پاتر،

بعلاوه کمک میکنه درون مغز خودتون در حالیکه این چشم انداز خیالی بازی میکنه کاووش کنید.

هرچه بیشتر بپرسید (چی میشه اگه)، به شکل کامل تری میتونید در این چشم انداز مستقر بشید،

جزئیات اون رو شرح و بسط بدین و اون رو برای مخاطب جذاب کنید. 

هدف اینه که فکرتونو رو آزاد بذارید، خودتون رو سانسور و یا قضاوت نکنید، شاید باورتون نشه اما من قبلا فکر میکردن ۹۰ درصد ایده هام احمقانست، اما بعد ها با نظر سنجی ها به این نتیجه رسیدم که؛ اینطور نیست.

پس خیلی از ایده هاتون رو حفظشون کنید.

ایده هایی که شاید از نگاه شما احمقانه به نظر بیان معمولا

منجر به موفقیت های بزرگ هنری میشن.

ببینیم نویسنده های این آثار موقع نوشتن ایده و طرح اولیه به چه چیزهایی فکر کردن.

جان تروبی در آناتومی داستان به چند نمونه از این آثار اشاره میکنه؛ 

از قضا این داستان ها به فیلم هم تبدیل شدن.

مثلا: در قتل در قطار سریع السیر شرق که براساس رمانی با همین نام به نوشته ی آگاتا کریستی ساخته شده، ایده و طرح اولیه درباره کشته شدن مردی در کوپه قطاره که کوپه ش درست کنار کوپه ایه که هرکول پوآرو همون کاراگاه نابغه در اون خوابیده. این یعنی ایده ی یک داستان جنایی بکر و هوشمندانه ولی چی میشه اگه بخوایم ایده ی عدالت رو به فرای دستگیری معمولی یک قاتل ببرید؟ چی میشه اگه بخواید نهایت عدالت شاعرانه رو نشون بدید؟ چی میشه اگه مقتول مستحق مرگ باشه و هیئت منصفه ای طبیعی متشکل از دوازده مرد و زن قاضی باشن و هم مامور اعدام.

در رمان گتسبی بزرگ که معروف ترین رمان اسکات فیتزجرالده و چند فیلم هم بر اساس اون ساخته شده چالش فیتر جرالد اینه که ف*ساد رویای آمریکایی و تقلیل اون رو به رقابت بر سر شهرت و ثروت نشون بده. مشکلات او هم به همین اندازه بزرگن باید نیرو محرکه ی روایی خلق کنه در حالیکه قهرمان در واقع دستیار کس دیگریه و کاری میکنه که مخاطب جذب آدمای سطحی بشن و یه داستان عشقی کوچک رو به طریقی تبدیل به استعاره ای برای آمریکا میکنه؛ بنابراین در نظر داشته باشید که طرح کلی داستان شما که در یک جمله بیان شده، شاه کلید اصلی داستان شماست.

و نکته اصلی در ایده دادن برای داستان های تخیلی اینه که شما بتونید اجزا رو (کاراکتر ها، محیط، زمان) به نحو سازمان یافته به داستان تبدیل کنید و یک شاهکار خلق کنید.

اما چرا واسه کتاب های علمی ایده بدیم؟ این ایده دادن در مورد کتاب های علمی مبحث تازه به دوران رسیده ای به حساب میاد، نه اینکه قصدم این باشه با کنایه زدن به تازه به دوران رسیده بخوام تخریبش کنم، بلکه برعکس خودم فکر میکنم اولین نفری هستم که راجبش دارم اینجا مینویسم واستون.

ایده دادن ها توی مباحث علمی میتونه خیلی از مباحثو در بربگیره مثلا ایده ای که میگه بیاییم علم رو به صورت طنز بیان کنیم!! یا. 

اگه دنبال ایده بودید واسه نوشتن رمان ( ایده برای نوشتن )این بخش رو از دست ندید، چون هم توضیح دادم و هم مثال های جالبی آوردم واستون.


حالا بریم سراغ (گفتگو ها) که چرا در فیلمنامه، رمان و. گفتگو نقش بسیار مهمی داره.

گری پروست مدرس برجسته ی داستان نویسی در جایی نقل میکنه:

در یک جلسه از کارگاه داستان نویسی به یکی از دانشجویانم گفتم:

جک تو چطور امرار معاش میکنی؟

جواب داد: جایی پیشخدمتی می کنم استاد.

در اون جلسه 30 دانشجوی دیگه حضور داشتن و به صحبتای ما گوش می کردن و همه از حرفای ما خسته شده بودن.

گری پروست میگه که دوباره گفتم:

جک تو چطوری امرار معاش میکنی؟

و اون دوباره گفت: جایی پیشخدمتی می کنم.

گفتم: پیشخدمتی؟! فکر نمی کنی امرار معاش از این راه کمی احقمانه باشه؟

گفت: اوه نه من کار پیشخدمتی رو دوست دارم.

گفتم: دوست داری؟ یعنی تو جدا دوست داری برای یک مشت آدم ابله که نمیدونن چطوری پخت و پز کنن دائم همبرگر ببری این طرف و اون طرف؟

بعد ادامه میده؛ بعد از این دیالوگ که با جک داشتم همه ی دانشجوها با اشتیاق به حرفای ما گوش می کردن و میخواستن بدونن که جک چه جوابی میده و من چه جوابی خواهم داد. این بار صحبت های اون ها براشون مهم بوده و در واقع این استاد داستان نویسی و آموزش داستان نویسی تونسته بوده از بی تفاوتی درشون بیاره.

خودش میگه: البته من همیشه در جلسات بحث و گفتگوی با دانشجوهام از این جور گفتگوها استفاده می کنم و غرضم همینه که اشتباهاتِ مرسوم داستان نویسا و نویسنده های داستان های واقعی رو در امر گفتگو نویسی به اون ها گوش زد کنم. طی یکسالی که به کار خوندن و نقد دست نوشته های دانشجویان اشتغال داشتم بارها با شیش اشتباه مشخص اون ها در زمینه گفتگو نویسی مواجه شدم. گفتگویی که به اون اشاره شد در واقع کوششی بود برای تبیین ششمین اشتباه رایج در بحث گفتگو نویسی که خودِ گفتگو نویسی در داستان بسیار اهمیت داره.

بعد بحثی رو پیش میکشه در باره ی اشاره مستقیم به اشخاص.

میگه آخرین باری که از یک گفتگو نظیر گفتگویی که در پایین مثال خواهیم زد استفاده کردید کی بود؟

یه بخش از داستانی رو میاره که به دستش رسیده بود و برای دانشجوها میگه که:

_ سلام رندی چطوری؟

جواب میده:

_ ای بد نیستم؛ گیل انگار سگ جدیدی خریدی؟

_ آره رندی… آره… از نژاد اسپینیله

_ خیلی قشنگه گیل.

شما احتمالا هیچ وقت با این نحو با کسی صحبت نکردین چون بسیار کسل کننده س، ما موقع صحبت کردن به ندرت اسم همدیگه رو پشت سرهم به کار می بریم، گو اینکه این کار معمولا محبت و صمیمیت رو می رسونه، اما خواننده رو در داستان نوشتن بسیار عصبی می کنه. نکته ی دیگه اینِ که حتما لازم نیس وقتی ما میخوایم شرح و توصیف گفتگو رو بدیم خودمون به عنوان نویسنده بیایم و در مورد حالات اون شخصیتی که میخواد صحبت کنه قضاوت کنیم مثلا بگیم که: جک اعلام کرد که از تو نمی ترسم. یا جود دندان قروچه ای کرد و گفت: میخوای چیکار بکنی؟

میخوای منو با صدات بترسونی؟!

یا فلانی سرزنش کنان گفت…

اصلا نیازی به این صفت ها نیست یا نیازی نیست بگیم که فلانی به تندی گفت، به کندی گفت، داد زد، هوار کشید یا غرغر کرد، مسخره کنان گفت و… ما تمام این موارد رو باید توی لحن اون کسی که داره در داستان این گفتگو رو انجام میده بیاریم و این رو بذاریم به عهده ی خواننده ای که داره داستان رو میخونه تا اون بفهمه که این شخصیت چقدر لحنش سرده، گرمه، گیرا و یا ناراحت کننده اس.

در واقع پرهیز کنیم از گفتگوهای سنگین و مصنوعی و بی حس که بیشترین لطمه رو به داستان میزنه.

در مورد نحوه نوشتن گفتگو ها هم میان دوستان داستان نویس تفاوت نظر های زیادی من میبینم، از تجربه ام بگم؛ یک بار داشتم توی گفتگو نویسی بجای علامت های + یا - از اسم کاراکتر استفاده میکردم، مثلا:

مریم:چی شده؟ تحویل نمیگیری؟

شاهین:مگه سفارشت دادم که تحویلت بگیرم؟

اما گفتگویی که نوشته بودم وقتی به دست ویراستارم میرسید، سریع میومد بجای اسامی از علامت ها استفاده میکرد، دلیلش رو هم میپرسیدم! میگفت؛ من حس میکنم اینطوری مخاطب راحت تره اما از نظری دیگه من فکر میکردم اگه اینطوری بشه تو گفتگو های شلوغی که مثلا ۱۰ یا ۵ کاراکتر در حال حرف زدن هستند ممکنه مخاطب رو سردرگم کنه.

به هرحال این مسائل که چجوری توی گفتگو کاراکتر رو توصیف کنیم زیاد اهمیت خاصی نداره، چون ممکنه من واسه هر کاراکتری یه شخصیت جدا گانه بسازم که از لحن و طرز حرف زدنش مشخص بشه کیه ولی ممکن هم هست من یک رمان بنویسم که هر آن ممکن باشه یه شخصیت گذرا بیاد یه حرفی بزنه و بره مثلا(کافه چی یا مکانیک)، بنابراین این نحوه توصیف کاراکتر دست خودتونه و به مسائل مختلف بستگی داره اما بهتره از (گفت) استفاده نکنید. 


من بخش آخر جلسه رو اختصاص میدم به برنامه کاری،

به این معنی که یه نویسنده در اصل چه برنامه ای باید داشته باشه؟

خوب، این رو بدونید که مطالعه ی روزانه و پیگیری کتاب های جدید، کتاب خونه های جدید و. مهمترین کاریه که شما باید انجام بدید. فهرستی از آثاری رو که قراره مطالعه کنید رو روی کاغذ بیارید و شروع کنید به مطالعه، درسته که درواقع شما داستان نویس هستید و بیشتر باید بنویسید، اما این رو به خاطر داشته باشید که لازمه ی هر نوشتنی، خواندن مطالعه پی در پی هست، چون مهمه که شما لحن های حرف زدن کتابی رو بدونید مثلا حماسی یا طنز آلود، اونطور هم نیاز نیست که خودتون رو خسته کنید.

 مثلا شما جملات یا بخشی از آثاری رو که از مجموعه داستان و رمان ها گلچین شده رو بخونید، من قبلا این کار رو کردم و واسه شما یه بخش مناسب از بریده های کتاب های برگزیده جمع آوری کردم که از اینجا قابل دیدنه(کتاب های برگزیده) کلیک کنید.

هر نویسنده ای در هر جای دنیا باید تاریخ مملکتشو بدونه و درباره اون مطالعه کرده باشه. باید نویسنده گان شاخص

کشورش و دیگر کشورها رو بشناسه باید بدونه که اون ها از چه تکنیک هایی استفاده می کنند.

زبان داستانیشون، تشخص زبانیشون.

شاید این به فکر مثلا یک نویسنده ی جوان مثل خیلی هامون از جمله خودم، برسه که بگیم؛ خوندن تاریخ تمدن اثر ویل دورانت برای یک نویسنده اهمیت داره برای اینکه خوندن اون اثر و آثاری از این دست به شما یک نگاه هستی شناسانه میده،

مثلا از همون جلد اولش که مشرق زمین گهواره تمدنِ، شما وقتی شروع می کنید و خرد خرد می خونید تا برسید به جلدای بعدی، یک سیر تمدنی بشر رو تو این اثر می بینید

یا همینطور آثار فلسفی، روان شناختی این کمک میکنه به دیدگاه و نگاه نویسنده و اینکه حتما آثار کهن رو مطالعه کنید و از گلستان سعدی گرفته تا تاریخ بیهقی و شاهنامه ی فردوسی و سفرنامه ی ناصر خسرو و آثار کهنی که ما داریم و پشتوانه ی ادبیات مون هست دقت کنید که قرار نیست ما دقیقا مثل اون ها براساس زبان اونها بنویسیم ولی مطالعه ی این آثار پشتوانه ی یک داستان نویس محسوب میشه.

اما دقت کنید که خودتون رو هم غرق در این چیز ها نکنید، بهترین مکان ها برای مطالعه کوتاه و مختصر ویکی پدیا هست. 

من تاریخ ادبیات ایران رو هم آماده کردم واستون میتونید مطالعش کنید(تاریخ ادبیات ایران) کلیک کنید.

برای مطالعه برنامه ی روزانه داشته باشید.

ساده ترین برنامه اش هم اینه که یک اپلیکیشن مناسب برای برنامه ریزی توی موبایلتون نصب کنید و واسه مطالعه یه زمانی رو برای آلارم دادن بهتون تنظیم کنید، حداقل دو ساعت مطالعه رو در نظر بگیرید این چیز زیادی نیست در ماه میشه 60 ساعت ولی این رو در نظر داشته باشید، شما در این 60 ساعت چند کتاب خوندید و به دیدگاه و بینش شما کمک کرده. این دو ساعت رو هم حتما در نظر داشته باشید که اگه امکان داره شما دو روز سه روز گرفتار باشید، یا مثلا مریض باشید و نرسید، تا سه چهار روز مطالعه با رغبت داشته باشید.

اما زیاد هم به خودتون سخت نگیرید.

من برای تکمیل شدن این دوره، پیشنهاد خوندن بخش (حرفه ای گری در نویسندگی) رو میدم.

امیدوارم هر روز و هر روز توی نویسندگی پیشرفت کنید و به هدفتون برسید، دوستتون دارم.

بریده هایی از کتاب های برگزیده (بخش دوم)

ایده برای دفتر خاطرات

ویژگی های یک محتوای با کیفیت چیست؟

رو ,داستان ,ایده ,های ,اون ,ها ,رو به ,از این ,اون ها ,اینه که ,میشه اگه ,تاریخ ادبیات ایران

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ســــــــروش آموزش ICDL در تبریز-آموزش ای سی دی ال در تبریز On line school storyboard Emigrent اخبار مهم دنیا فایل سنتر آموزش زبان انگلیسی روزانه شهرسازی دفتر یادداشتی از آنچه می اندیشم، می خوانم و یاد می گیرم، به اشتراک می گذارم. studiokhat